چند روزی همقدم با شهید ترحمی-2
بورسیه انگلستان یا حضور در جبهه، کدامیک برای ناصر اولویت داشت؟
ناصر تازه برای بورسیه انگلستان قبول شده بود که جنگ آغاز شد و... .
ناصر تازه برای بورسیه انگلستان قبول شده بود که جنگ آغاز شد و... .
مادر در خواب دید که از جایی نامعلوم پسرش را حسین صدا می کنند.
از مهدی جنازه ای هم بر نگشته بود تا احمد دلتنگی هایش را بر سر مزارش فریاد بکشد؛ بر سر سجاده می نشست و آرام آرام اشک می ریخت و با خدا صحبت می کرد تا او نیز زودتر به مهدی برسد.
چند سطر پیام امام، همه نگرانی و غم و غصه ای را که بر دل رزمندگان و فرماندهانشان نشسته بود به جوی از امید و اطمینان بدل کرد.
این فیلم از استخبارات صدام بدست آمده است
اگر عملیات لحظاتی بعد از مغرب برگزار میشد حدود وقت نماز مغرب و عشاء روضهخوانی انجام میشد. اگر شروع عملیات نزدیک صبح بود تا صبح روضهخوانی ادامه داشت. البته گفتم که، بچهها بگو و بخندشان را هم داشتند ولی آن لحظات دیگر زمان روضه بود.
فرمانده گردان بود اما حالا با جابه جایی لشکرش، در قامت یک بسیجی آرپی جی زن و بی نام و نشان ایستاده بود و خدمت می کرد.
کوچه چراغانی، دیوارها پوشیده از پرچم و بانویی که در آستانه در ایستاده بود همه خبر از...
سید حسن می گوید: با همان دمپایی دنبالش به راه افتادم و رفتم و گمان می کردم همان دور خاکریز می خواهد چند قدمی برود غافل از آنکه قرار بود...